وقتی شب می گریزد قرمز است
و زندگی ما
به نظر خالی، بی فایده و غریبه است
کسی نمی داند شب به کجا می رود
یا از کجا می آید
اما پژواک گام هایش
هوا را از امواج و اطاق پر می کند
و خیابان های مرده را بیدار می کند
و چیزهای غریبه رشد می کند
چون یک گل قرمزخونی.
اکولالیا | #سوفیا_اندروسن
ترجمه از #سهراب_رحیمی
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.