موهای تو در تارهای حنجره‌ام گیر کرده‌اند
از خواب می‌پرانی‌ام
حالا مرا دوباره بخوابان
در زیر آفتاب بخوابان
از دیگران جدا بخوابان
تنها بخوابان
و در کنار حفره گنجشکی بخوابان
و در بهار بخوابان.

از پشت سر بیا و،نگاهم کن
این‌جا
آری همین‌جا مرا بخوابان.

رفتم که رفتن من عین رفتن من باشد
و فرق داشته باشد با رفتن آن‌دیگران
حالا تو فرق روح مرا با ناخن‌هایت واکن.
من عاشق فرق سرم
آیینه را هم بر روی من بخوابان
اغمای آن‌سوی مردن چقدر خوب جزء به جزیی دارد
حالا من از تو می‌روم و تو می‌روانی‌ام
تقسیم‌ من به سوی نیست شدن مثل خواب
زبان که در سکوت صداهاست
و حالا بی‌بازگشتگی‌ام را کامل کن دیگر نیاوران خوابیده‌ام.

ای آواراننده
ای آورانندگی من را دیگر نیاوران!