چشم هایت
چشم هایت, چشم هایت
چه در زندان
چه در مریض خانه
به دیدارم بیا
چشم هایت,
سرشار از آفتاب اند
آن سان که کشتزاران آنتالیا
در صبحگاهان اواخر ماه می.

چشم هایت
چشم هایت, چشم هایت
در برابرم بارها باریدند
خالی شدند
چون چشم های درشت آن کودک شش ماهه
اما یک روز هم بی آفتاب نماندند

چشم هایت
چشم هایت, چشم هایت
بلوط زارانِ بورسا هستند… در خزان
برگ های درختانند
بعد از باران تابستان
و در هر فصل و
هر ساعت… استانبول اند.

چشم هایت
چشم هایت, چشم هایت
روزی خواهد رسید
محبوبم!
روزی فرا خواهد رسید
که انسان ها
با چشم هایت, یکدیگر را
خواهند نگریست
با چشم های تو
خواهند نگریست.