قهر کن هرجور که می خواهی!
احساساتم را جریحه دار کن،
بزن گلدانها و آینه هارا بشکن!
مرا به دوست داشتنِ زنی دیگر متهم کن
هر چه می خواهی بکن
هر چه می خواهی بگو!
تو مثل بچههایی، محبوبِ من!
که دوستشان داریم،هرقدر بد باشند
قهر کن!
حتی وقتی که می خروشی هم خواستنی هستی
خشمگین شو
اگر موج نبود، دریا هم نبود
مثل رگبار، توفانی شو
قلب من همیشه تورا می بخشد
عصبانی شو!
من تلافی نمی کنم،
تو کودکی بازیگوش و مغروری
و من مانده ام چگونه از پرندگان انتقام می گیری.
اگر روزی از من خسته شدی برو
و سرنوشت را متهم کن
و مرا،
برای من همین اشک و اندوه کافی است
سکوت، دنیایی است
و اندوه نیز.
برو! اگر ماندن سخت است
که زمین، زنان را دارد
و عطر را و سیه چشمان را
هنگامی که خواستی مرا ببینی
و چون کودکان،نیازمند مهربانی ام شدی
به قلب من بازگرد
تو در زندگی من مثل هوایی
مثل زمین، مثل آسمان!
قهر کن هرجور خواستی
برو هرجور خواستی
برو هروقت خواستی
امّا سرانجام روزی برمی گردی
آن روز درمی یابی
که « وفاداری»چیست !!
اردیبهشت ۱۷, ۱۴۰۰ — ۲:۳۰ ق٫ظ
آه وفاداری