ستاره مثل تو نیست تو مثل ستاره نیستی
و آسمان که شکل تو نیست و تو که شکل آسمان نیستی
غمی که از تو می بارد مرا میگدازد
بهار مثل تو نیست تو مثل بهار نیستی
زیرا تو در نسیم ایستادی و میسوزی
برهنه پای زیبای من که روی حصیر ایستاده خوابیده و میسوزد
غمی که از تو میبارد مرا
و جنگ جنگل و جادو که از تو میگذرد
و با نگاه تو انگشترم آتش گرفت
و هیچ چیز مثل تو نیست و هیچ آدم دیگر شبیه تو نیست
برهنه پای زیبای من که روی حصیر ایستاده خوابیده و میسوزد
و زیبایی که پشت آهویی بلند ایستاده مشتعل از مفصل ستاره و دریا و میشتابد و میسوزد
مرا میگدازد غمی که از تو میبارد
و هیچ رویایی به شکل خواب چشم تو نیست نیست
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.