مرا نمیتوان شناخت
بهتر از آنکه تو شناختهای
چشمان تو
که ما هر دو،
در آنها به خواب فرو میرویم
به روشناییهای انسانی من
سرنوشتی زیباتر از شبهای جهان میبخشند
چشمان تو
که در آنها به سیر و سفر میپردازم
به جان جادهها
احساسی بیگانه از زمین میبخشند
چشمانات که تنهایی بیپایان ما را مینمایانند
آن نیستند که خود میپنداشتند
تو را نمیتوان شناخت
بهتر از آنکه من شناختهام.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.