هرچه بیشتر می گریزم
به تو نزدیکتر می شوم
هر چه رو برمی گردانم
تو را بیشتر می بینم
جزیره ای هستم
در آب های شیدایی
از همه سو
به تو محدودم
هزار و یک آینه
تصویرت را می چرخانند
از تو آغاز می شوم
در تو پایان می گیرم
اکولالیا | #عمران_صلاحی
هرچه بیشتر می گریزم
به تو نزدیکتر می شوم
هر چه رو برمی گردانم
تو را بیشتر می بینم
جزیره ای هستم
در آب های شیدایی
از همه سو
به تو محدودم
هزار و یک آینه
تصویرت را می چرخانند
از تو آغاز می شوم
در تو پایان می گیرم
اکولالیا | #عمران_صلاحی
از قوت مستیم ز هستیم خبر نیست
مستم ز می عشق و چو من مست دگر نیست
در جشن می عشق که خون جگرم ریخت
نقل من دلسوخته جز خون جگر نیست
مستان میعشق درین بادیه رفتند
من ماندم و از ماندن من نیز اثر نیست
در بادیهی عشق نه نقصان نه کمال است
چون من دو جهان خلق اگر هست و اگر نیست
گویند برو تا به درش برگذری بوک
هیهات که گر باد شوم روی گذر نیست
ادامه شعر
من اگر مرده بودم
شاید
او می گریست
اما
اگر او گریه می کرد
من
حتما می مردم
اکولالیا | #اوزدمیر_آصف
یاران من بیایید
با دردهایتان
و بار دردتان را
در زخمِ قلب من بتکانید
من زندهام به رنج
میسوزدم چراغ تن از درد
یاران من بیایید
با دردهایتان
و زهر دردتان را
در زخم قلب من بچکانید
اکولالیا | #احمد_شاملو
سپیدهدم بود
تنها خروسی دید
دختر عاشق روستا را
در کنج کاهدانی
چگونه سر بریدند
این بود که او
به لانهاش برگشت
سکوت کرد و پیمان بست
که دیگر سپیدهدمان نخواند
بی آنکه بدانی حرف زدهای
بی آنکه بدانی زنده بودهای
بی آنکه بدانی مردهای.
ساعت را بپرس کمکت میکند
از هوا حرف بزن کمکت میکند
نام مادرت را به یاد بیاور
شکل و تصویر کسی را
سریع ! از چیز کوچکی آغاز کن
مثلاً رنگها، مثلاً رنگ زرد
سبز ، اسم چند نوع درخت
به مغزی که نیست فشار بیاور
فصلها را، مثلاً برف
ادامه شعر
کبوتر اشتباه کرده است
چه اشتباهی
سوی شمال رفت، به جنوب رسید
فکر کرد گندم، آب است
چه اشتباهی
فکر کرد دریا، آسمان است
و شب، بامداد
چه اشتباهی
ستارهها، قطرههای شبنم
و گرما، برف
چه اشتباهی
ادامه شعر
اگر باران نیستی، محبوب من
درخت باش
سرشار از باروری
درخت باش
و اگر درخت نیستی، محبوب من
سنگ باش
سرشار از رطوبت
سنگ باش
و اگر سنگ نیستی، محبوب من
ماه باش
در رؤیای عروست
ماه باش
(چنین میگفت زنی در تشییع جنازه فرزندش)
حالا چی ژوزه؟
مهمونی تموم شده
چراغا خاموش ان
ملت رفتن
شب، سرد شده
حالا چی ژوزه؟
حالا چی هی تو؟
تو که بینامی
و بقیه رو دست میاندازی
تو که شعر مینویسی
عاشق میشی شکوه میکنی
حالا چی ژوزه؟
ادامه شعر
کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان
طراحی توسط Anders Noren — بالا ↑