من فیلم نیستم
که تنها برای مردن به وطنش برمیگردد
من قورباغه نیستم
که وطنم قور قور شامکاه باشد
من ماهی نیستم که وطنش خیزاب است
هر جا که برود
من افعی نیستم، که هر سال پوست میاندازد
و از آن کیفی میسازد برای چسب وطنی تازه
من خرگوش نیستم که وطنش تناسل است
من سگ نیستم که شادمانه دم میجنباند
برای کسی که خوراکش میدهد
و از حرارت سرشارش میکند
و قلادهای زرین در گردنش میاندازد
من گربه نیستم که بستر عشوهگری را
به عنوان وطنش اعلان میکند
من پروانه نیستم که وطنش رنگ ها و فضاهاست
من نیکو میدانم
که از هزاران سال پیش زاده شدم
و میدانم که کجا زاده شدم
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.