سبکبارند و سعادتمند و سیراب،
آنان که همخوابهٔ فاحشگاناند،
ولی، من بازوانم از هم گسیختهاند،
زیرا، ابرها را در بر کشیدهام.
به لطف ستارگان بیهمتاست،
شعلهزنان در قعر آسمان،
که چشمان سوختهٔ من نمیبینند،
جز خاطرههای خورشید را.
بیهوده خواستم از فضا مقصد و مأوا بیابم
اکنون در پرتو چشمی آتشین،
میبینم که بالم میگسلد.
و چون در راهِ عشق به زیبایی سوختم،
این افتخار بزرگ را نخواهم داشت،
تا نام خود را بر مکانی،
که گور من تواند بود، بنهم.
ترجمه از محمدعلی اسلامی ندوشن
به اساطیر یونان، ایکار ( ایکاروس) کسی بود که بالهایی با قیر به او چسبانده شد و او به کمک آنها پرواز کرد. چون به خورشید نزدیک شد، قیر آب شد، بالها گسست و او در دریا فرو افتاد
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.