در دهانم رشتهای
از آفتاب را نگه داشتهام
و مانند تارهای مو
آن را به دندان میگیرم!
گاه یک زنبور به سمت من
پرواز میکند
خز کوتاه پوشیده است…
من با زنبور حرف میزنم!
ستارههای پوشیده از موم ، کم نور !
باد گیسوان مرا شانه نمیکند!
خورشید به لبهایم دست نمیزند!
فقط زنبور
خبری از نور را
برای من به ارمغان میآورد!