این یک ترانه ایست
که از کاسه های ی سفالی ،آفتاب می نوشد
این یک بافته است
یک بافته ی گیسو،
شعله ور
آتش گرفته، می سوزد

مانند یک مشعل
خونین وسرخ
در دست قهر مانان آفتاب سوخته
با پاهای بر هنه ی مس رنگ
من هم آن قهر مانان را دیدم
من هم این بافته را پیچیدم
من هم با آنها از پُلی که رو به خورشید میرود، گذشتم
من هم از کاسه های سفالی، آفتاب را نوشیدم
من نیز آن ترانه را خواندم

دل های ما ,سرعت اش را از خاک گرفت
دهان شیر زرین یال را دریدیم
کش وقوس آمدیم،
جهیدیم
سوار بر آذرخش باد
عقاب ها در حال برخاستن،
از صخره ها،
همراه با ریزش سنگ،
بال هایشان را، که ازآفتاب طالیی شده ،می تکانند.
سواران با دست های شعله ور،
شالق می زنند.
و دهنه ی اسبان شاهسوار را می کشند.

گُردان راه افتاده
خور شید جاریست
خورشید را فتح می کنیم
فتح خورشید نزدیک است

با ما همرا ه نشوند
آنانی که در زنجیر گریه ی اشک چشم خانواده ها ی خود گرفتار اند
دنبال ما راه نیفتند کسانی که در
پوسته ی قلب شان خزیده اند

بهمین خاطر
آتش افتاده از خورشید
میلیون ها قلب سرخ را می سوزاند

توهم از قفسه ی سینه ات
بیرون بیاور
آتش افتاده از خورشید را
پرت کن میان انبوه دل های ما
گردان راه افتاده
خورشید جار یست
خورشید را فتح می کنیم
فتح خورشید نزدیک است.

ما زاده ی آتش، آب، خاک و آهنیم
زنان ما کودکان مان را با آفتاب شیر می دهند
رییش های حنایی رنگ ما، بوی خاک می دهد
سرمتی ما گرم است
گرم، به گرمی خون
به گرمی آن دمی که رویاهای جوانان می سوزد

تیرک دار ما را از ستاره ها می آویزند
بر جمجمه ی مردگان ما راه می آویزند
استوار
رو به سوی خورشید

مرده گان
در جنگ کشته شدند
در خورشید به خاک سپرده
ما در ماتم آنها، مجالی برای سوگواری نداریم

گردان راه افتاده
خورشید جاریست
خورشید را فتح می کنیم
فتح خورشید نزدیک است

انگورها، خون چکان
سرخ تاکستان
دودکش های آجری ستبر
پیچ در پیچ
آواز می خوانند

صدای فرمانده
آمرانه فریاد می زند
به پیش
این صدا
قدرت این صدا
این قدرت
بر چشمان گرگ های زخمی گرسنه پرده می کشد

تیرانداز
آنها را وادار به توقف می کند
همانجایی که هستند
فرمان مردن
فرمان
از صدای او آفتاب می نوشیم
به خروش میائیم

به خروش میایم
میان پرده ی دود افق شعله ور
سواران هلهله کنان
با نیزه ی خود آسمان را میدرند

گردان افتاده
خورشید جاریست
خورشید را فتح خواهیم کرد
فتح خورشید نزدیک است
خاک به رنگ مس
آسمان به رنگ مس
چنین است فریاد ترانه ی آفتابنوشان

زردکاهی،درازترین گیسوی خیال