سبزه زهرآگین ولی زیبا بُوَد در پاییز 
گاوها حین چرا در آنجا 
نرم نرمک سَم به جسم خویشتن اندرکنند 
گل حسرت آبی و یاسی رنگ 
گل دهد در آنجا، چشم‌های تو به رنگ آن گل 
نیلگون همچو کبودی شان اند و به ماننده‌ی این پاییزاند 
ذره ذره می‌شود مسموم بهر چشم‌هایت عمر من 
کودکان مدرسه سر می‌رسند با غوغا 
تن‌شان در کرباس لبشان نغمه‌ی ساز 
می‌کنند آن طفلان گل حسرت‌ها را که شبیه‌اند به مادرهایی 
دُختِ دخترهاشان و  به رنگ پشت پلکان تُو‌ اند 

که به هم می‌کوبند مثل گل‌ها که به هنگامه‌ی تکتازی باد تن به هم می‌کوبند 
پاسبان گله آنک زیرلب می‌خواند 
سبزه‌ی گسترده‌ی بد کِشته‌ی پاییز را 
تا ابد جمله رها می‌سازند کاهل و نعره زنان آن گاوان