شاخه‌ها را زده اند
برگ‌ها را به زمین ریخته‌اند
و شنیدم که زنی زیر لبش می‌گفت:
« تو گنهکاری »
باد باران زده‌ی زرد خزان
« تو گنهکاری »

دل من جنگل سبزی بود
و در آن سر بهم آورده درختان بلند

شاخه‌ها را زده‌اند
برگ‌ها را به زمین ریخته‌اند
و شنیدم که زنی در دل من می گفت:
« تو گنهکاری،
باد باران زده ی زرد خزان
تو گنهکاری »