اینکه تنها میشوم هر بار ، تقصیر تو نیست
وه چه دشوار است این اقرار ؛ تقصیر تو نیست

میروی ، شب گریه هایم می شود لالایی ام
چشم خیس و بالش نم دار ، تقصیر تو نیست

پای غم روی گلویم ، غصه دورم میزند
سرنوشت نقطه و پرگار ، تقصیر تو نیست

خانه ای از عشق میسازم ولی هربار ویران میشود
سستی این نا بلد معمار ، تقصیر تو نیست

کج نهادم خشت اول را ، بنابراین اگر
تا ثریا کج رود دیوار ، تقصیر تو نیست


رفتی و دل زیر آوار غمت جا مانده است
ماندن دل زیر این آوار ، تقصیر تو نیست

من برای سجده بر تو با همه بی دینی ام
نیمه شبها میشوم بیدار ، تقصیر تو نیست

گر دو صد بیت دگر گویم کماکان میکنم
آخر هر بیت خود تکرار ؛ تقصیر تو نیست

حال و روزم را اگر جویا شوی ، دارم فقط
بیشتر یک نقطه از سربار ، تقصیر تو نیست

میروی و روز بعدش میشوم با خودکشی
روی برجک سوژه ی اخبار ، تقصیر تو نیست

اکولالیا | #جواد_ضیایی