نرگس‌های واقعی نمی‌خواهم، نه سوسن و نه گل‌های سرخ واقعی
پسندم نمی‌آیند این آذین‌بندانِ معمول و مبتذل باغچه‌ای
محزونم خسته‌ام پریشان می‌شوم از مغزشان، زیبایی میراشان
کسالت‌بارند

گل‌های مصنوعی بدهیدم – از شکوه چینی و فلز
نه می‌پلاسند و نه خراب می‌شوند، شکل‌هایی که پیری ندارند
گل‌هایی از باغ‌های پرجلالِ جایی دیگر
که منزل شکل‌ها و سبک‌ها و دانش‌ها است


من گل‌های طلایی و شیشه‌ای دوست دارم
موهبت نابی از هنر واقعی
رنگ‌های بزک‌ کرده‌ای از طبیعت زیباتر
مروارید و مینا کار
برگ‌ها و شاخه‌های مام

زیبایی‌شان از ذوق سلیم و علیم می‌آید
خوارمایه در کثافت و گل سبز نمی‌شوند
اگر بو ندارند عطرباران‌شان می‌توان کرد
می‌شود جلوشان مرمک‌های عاشق‌پیشه را آتش کشید.

اکولالیا | #کنستانتین_کاوافی
ترجمه از #فرزانه_دوستی