نیمه شب
از ناله مرغی که در ژرفای ظلمت
بال و پر میزد
زجا جستم
ناله آن مرغ زخمی همچنان از دور میآمد
لحظهای در بهت بنشستم
ناله آن مرغ زخمی همچنان از دور میآمد
ماه غمگین
ابر سنگین
خانه در غربت
ناله آن مرغ زخمی همچنان از دور میآمد
لحظههایی شهر سرشار از صدای ناله مرغان زخمی شد
اوج این موسیقی غمناک، در افلاک میپیچید!
مانده بوده سخت در حیرت که آیا هیچکاری میتوانستم؟
آسمان، هستی، خدا، شب، برگها چیزی
نمیگفتند
آه در هر خانه این شهر،
مادران با گریه میخفتند،
دانستم
اکولالیا | #فریدون_مشیری
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.