آب است زمان
تو سیمای حیات افتاده بر آبی
با بالهای توفانی
به خانه من در قلب انزوا میآیید
دست باغی را گرفته و میآیی
باغی که زبان پرندگان را میداند
باغی که گلها را میشناسد
باغی که از جویبارها عبور کرده است.
آنگاه که به انتظار پرندگان نشستهایم
میروی
باغی درمانده را
باغی ساکت را
باغی را که خوابهایش را فراموش کرده است
در دست من رها میکنی
صدای بالها از آب پاک میشود.
اکولالیا | #آیتن_موتلو
ترجمه از #صابر_مقدمی
از سایت خانه شاعران جهان
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.