صبح می‌شود
با من بیدار می‌شوی
پرنده‌ها صدای تو را بر بال‌هایشان نقاشی می‌کنند
باران شبانه قطع می‌شود
کوچه‌ها به مهمانی روز می‌روند.

تو می‌خندی
بازار در چشمان تو بنا می‌شود
طفلی مادرش را گم می‌کند
در سیمای تو پیدا می‌کند.

سخن می‌گوییم
به مقصد می‌رسند مسافران
چراغهای کشتی‌ها روشن می‌شود
ماه به مهمانی دریاها می‌رود
ماهی‌ها سفره‌های حقیرانه پهن می‌کنند.


صورت تو را لمس می‌کنم
چشمانم پر از اشک می‌شود
در هر جای دنیا
زنان سرود تازه‌ای آغاز می‌کنند.

اکولالیا | #آیتن_موتلو
ترجمه از #صابر_مقدمی
از سایت خانه شاعران جهان