سرشاری از احساس ای پاریس بارانی
وقتی که از آرامش و از عشق میخوانی
در روزهایت چکه چکه میچکد خورشید
شبهای تو چون تکّههای روز نورانی
با رقص نور و شور آدمها سرت گرم است
“ایفل” برایت صحنه را کرده چراغانی
در تو هزاران چون ونوس غرق تماشایند
سرشاری از استوره های ناب یونانی
درپیش چشم عاشقان، جاری ست رود سِن
هر آدم عاشق می شود اینجا به آسانی!
امّا ازاین سیلاب زیبایی زده بیرون
شورابه های چرکی یک زخم پنهانی
در ایستگاه آخرین متروی شب،خیس است
یک جفت چشم بیقرار داغ و توفانی
از فقر میگرید کسی در پیش چشم تو
سرشاری از اندوه ای پاریس بارانی !
اکولالیا | #یدالله_گودرزی
پاریس/شهریور۹۷
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.