شب به پایان راهش نزدیک می‌شود
ما را
هرگز خوابی نیست.
بیدار می‌مانیم تا سپیده‌دمان.
منتظر می‌مانیم
تا خورشید چکش‌اش را
بر تارک خانه‌ها بکوبد.
منتظر می‌مانیم
تا خورشید
چکش‌اش را
بر پیشانی‌ و قلب‌هایمان بکوبد.

آنقدر بکوبد
تا صدا شود.
تا صدا شنیده شود.
صدایی دیگرگونه.
چرا که سکوت
پر از صدای گلوله‌ی اسلحه‌هایی‌ست
که نمی‌دانیم از کجا شلیک می‌شوند.

اکولالیا | #یانیس_ریتسوس