در تابوت روشن آیینه
می نشیند تصویر زن!

رد پای چابک سواری
که با شتاب رانده است،
دیری است،
بر شیار مورّب گونه هایش پیداست.

آب
با صدای یکنواخت،
قلیا و کف را می شوید.
جوراب تا شده ی مردانه،
در میان رخت های تور
زنانگی ساکن را
به غارت می برد.

در تابوت روشن آیینه
تصویر زن
با غربت چشم من،
دیداری روباره دارد.

زن سرشار از ویرانی است…