کلماتی که از تو می شنوم 
بَرَدَم تا به عالمی بی نام 
کلماتی نه از قبیلۀ صوت 
کلماتی نه از قبیل کلام 

بردم زین خرابه تا خوابی 
که در او هر‌ چه هست آباد است 
بردم تا به اوج بی خویشی 
همچو برگی که در کف باد است 

کلماتی ز تار‌ و پود حیات 
کلماتی که جان به تن بخشد 
خرقۀ مردی ام بگیرد و پس 
خلعت سبز زن به من بخشد 

«خوش ترین نقش» خوانَدَم، ز خوشی 
نقشم از لوح یاد می شوید 
«آسمان» گویَدَم، ز سرمستی 
آسمان می شوم چو می گوید 

بردم تا به عالمی بی شکل 
فارغ از هر چه ناتمام و تمام 
کلماتی نه از قبیلۀ صوت 
کلماتی نه از قبیل کلام