موضوع بسیار ساده است و روشن
هر کسی آن را میفهمد
تو مرا دوست نداری
و هرگز دوست نخواهی داشت
من چرا چنین دلبستهام
به مردی کاملا بیگانه؟
چرا شامگاهان
چنین از تهِ دل برایات دعا میکنم؟
چرا دوستام را، کودک موطلاییام را
شهر محبوبام را، سرزمینام را
ترک کردهام
و در خیابانهای این پایتختِ بیگانه
چون کولیِ سیاهپوشی
سرگردانام؟
اما چه زیباست
اندیشهی دیداری دیگر با تو
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.