اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

نویسنده: ادمین (صفحه 24 از 188)

لویی آراگون

ناشناسِ بهاران

چشمانی که یکدیگر را در گوشه ی بازاری تلاقی می‌کنند
این چشمان درشت غریب چه رویایی به سر دارند

آه پاریس به خود می‌لرزد پس از بارانی که در آن بارید
پاریس پس از باران نیز دل‌انگیز است

در آبِ جوی‌ها دسته‌های گل راه افتاده‌اند
و برگ‌های رنگین‌شان پرپر می شوند

همیشه شوسه‌دانتن* را پیش چشم خواهم داشت
و پیاده‌رو‌های پارم* را زیر پاهای روسپیان

مردمان بی‌تفاوت، شامگاه و خودروها
توری سایه‌ها و ماجراها

ادامه شعر

نصرت رحمانی

میعاد در لجن

رقصید
پر زد، رمید
از سر انگشت او پرید
[سکه]
گفتم: خط

پروانهٔ مسین
پرواز کرد
چرخید، چرخید
پرپر زنان چکید؛ کف جوی پر لُجن.

تابید، سوخت فضا را نگاه‌ها
بر هم رسید
در هم خزید
در سینه عشق‌های سوخنه فریاد می‌کشید:
ـ ای یأس، ای امید!

ادامه شعر

خورخه لوئیس بورخس

همه‌ی هستی من

بار دیگر لب‌هایی به یاد ماندنی، بی‌همتا چون لب‌های تو.
من همین شدت کورمال کننده‌ای هستم که روح باشد.
به خوش‌وقتی نزدیک شده‌ام و در سایه‌ی رنج ایستاده‌ام.
از دریا گذشته‌ام.
سرزمین‌های بسیاری شناخته‌ام؛ یک زن و دو یا سه مرد را دیده‌ام
دختری زیبا و مغرور را دوست داشته‌ام، با آرامشی اسپانیایی.
کناره‌ی شهر را دیده‌ام، پراکندگی بی‌پایانی که خورشید خستگی‌ناپذیر
بارها و بارها در آن فرو می‌رود.
واژه‌های بسیاری پسندیده‌ام.

ادامه شعر

رضا براهنی

بدون رؤیتِ تو

برای شنیدن نسخه صوتی نیاز به فیلتر شکن است 👇🏿

چنان زلال شود
آن کسی که تو را یک بار
فقط یک بار نگاه کند
که هیچ‌گاه کسی جز تو را نبیند از پس آن
حتی اگر هزار بار هزاران هزار چهره را نگاه کند .
یتیمِ زیبایی خواهد بود این جهان اگر آدم‌هایش
بدون رؤیتِ تو
چشم گشوده باشند ‌.

ادامه شعر

غاده السمان

آینه‌های شکسته

میترسم!
آنگاه که بیش از حد
در آینهی شکسته
خیره میشوم !
شاید،
چرا که ،آینههای شکسته
انعکاسی است
از چهرههای واقعی ِدرون ما!
گویی امروز ،
زمانهی چیزهای درهم شکسته است!

احمد شاملو

شعر، رهایی‌ست

شعر 
رهایی‌ست 
نجات است و آزادی.

تردیدی‌ست 
که سرانجام 
به یقین می‌گراید 
و گلوله‌یی 
که به انجامِ کار
شلیک 
می‌شود. 
آهی به رضای خاطر است 
از سرِ آسودگی. 

و قاطعیتِ چارپایه است 
به هنگامی که سرانجام 
از زیرِ پا 
به کنار افتد 
تا بارِ جسم 
زیرِ فشارِ تمامیِ حجمِ خویش 
درهم شکند،
اگر آزادیِ جان را 
این 
راهِ آخرین است.

ادامه شعر

هالینا پوشویاتوسکا

هر روز

هر روز ، 
ابروهایم را پر رنگ می‌کنم. 
با دقتی فراوان ، 
چنان به ابروهایم مداد می‌کشم، 
گویی ، 
نگاه زنی وحشت زده ،
آینه را سوراخ می‌کند! 
کنج ابروهایم 
گوشه‌های تیز ساختمانی 
که هر روز صبح 
از کنار آن می‌گذرم . 
خط ابروها 
خطوط صاف خیابانی 
که از آن عبور می‌کنم. 

ادامه شعر

سید علی صالحی

آرزو کن آن اتفاقِ قشنگ رُخ بدهد

من چه زود می‌میرم
از شنیدنِ یک لبخند!

آگاه است او
از او که مثلِ من است.

از آلودگی به دور، از تاریکی به دور، از توطئه به دور!
چشم‌ها را یک لحظه ببند
از کلماتِ ساده‌ی عجیب و ارزانِ خودمان بخواه!
آرزو کن!
آرزو کن آن اتفاقِ قشنگ رُخ بدهد
رویا ببارد
دختران برقصند
قند باشد
بوسه باشد
خدا بخندد به خاطرِ ما!
ما که کاری نکرده‌ایم.

ادامه شعر

احمد شاملو

با درودی به خانه می‌آیی

با درودی به خانه می‌آیی و
با بدرودی
خانه را ترک می‌گویی.
ای سازنده!
لحظه‌ی عمرِ من
به جز فاصله‌ی میانِ این درود و بدرود نیست:

این آن لحظه‌ی واقعی‌ست
که لحظه‌ی دیگر را انتظار می‌کشد.
نوسانی در لنگرِ ساعت است
که لنگر را با نوسانی دیگر به کار می‌کشد.

ادامه شعر

هالینا پوشویاتوسکا

دست‌های تو

دست‌های تو 
چند سال دارند!؟
درختانی در هم تنیده! 
موهایم را  که نوازش کنی،
بهار می‌رسد!
عطر بیدار شدن ریشه‌ها، 
زمزمه زمین،
پاییز را میخکوب می‌کند!
در میان خشکی انگشتانت 
نسیم بهار می‌رقصد،

ادامه شعر
Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×