چشمانی که یکدیگر را در گوشه ی بازاری تلاقی میکنند
این چشمان درشت غریب چه رویایی به سر دارند
آه پاریس به خود میلرزد پس از بارانی که در آن بارید
پاریس پس از باران نیز دلانگیز است
در آبِ جویها دستههای گل راه افتادهاند
و برگهای رنگینشان پرپر می شوند
همیشه شوسهدانتن* را پیش چشم خواهم داشت
و پیادهروهای پارم* را زیر پاهای روسپیان
مردمان بیتفاوت، شامگاه و خودروها
توری سایهها و ماجراها