تا همه‌ی ما در پاییز
در گل‌های داوودی غرق نشدیم
تند پارو بزن
درد می‌آید و می‌رود
اما
پاییز پشت پنجره
استوار ایستاده است
تند پارو بزن
تا عمر به پایان نرسیده است
به خانه برویم، سرد است
چراغ راهرو را روشن گذاشته‌ام
کسانی دیر آمدند چراغ را خاموش کردند
کاش دزد بودند
حالا که شب می‌شود
به یاد تو هستم

کاش
خداحافظی نمی‌کردی و می‌رفتی
من عمری خداحافظی تو را
به یاد داشتم
پاییز پشت پنجره
استوار ایستاده است
مرا نظاره می‌کند
که چرا من
هنوز جهان را ترک نکرده‌ام
من که قلب فرسوده دارم
من که باید با قلب فرسوده
کم‌کم تو را فراموش کنم.