آی ابرکان سیاه
آوارگانِ جاودان به راه!
با دشت نیلگون
چون زنجیر دُر، کنون
شتابان میروید
چون من که به تبعید
از شمال محبوب
به سوی جنوب.
چهکس بیرونتان رانده؟
اِی زائران ناخوانده!
حکم سر نوشت بوده است
یا دستی بد سرشت؟
حسادتی پنهان
یا افترای نیشدار رفیقان؟
و شاید جنایتی دیدهاید
که این رنج راه را بر خود خریدهاید؟
نه
شما دلگیر از کشتزاران بیحاصلید…
شما با شوقها و رنجها بیگانهاید
شما جاودانه سردید
جاودانه رها
شما را نه وطنیست
و نه تبعیدی.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.