اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

صفحه 13 از 189

اولا هان

تماشا شده

نگاهم کردی
ناگهان حداقل دو چشم دارم
یک دهان
و زیباترین بینی
در میان صورت

لمسم کردی
رشد می‌کند
پوست فرشته‌ای
در آنجا که شکایت داشتی

مرا بوسیدی
پرواز می‌کنند
از دهانم
کفتران کباب شده
کبک‌های بریان
و خروسکان اخته
آه
تو کیف کردی

ادامه شعر

نزار قبانی

قهر کن

قهر کن هرجور که می خواهی!
احساساتم را جریحه دار کن،
بزن گلدانها و آینه هارا بشکن!
مرا به دوست داشتنِ زنی دیگر متهم کن
هر چه می خواهی بکن
هر چه می خواهی بگو!

تو مثل بچه‌هایی، محبوبِ من!
که دوستشان داریم،هرقدر بد باشند
قهر کن!
حتی وقتی که می خروشی هم خواستنی هستی
خشمگین شو
اگر موج نبود، دریا هم نبود
مثل رگبار، توفانی شو
قلب من همیشه تورا می بخشد

ادامه شعر

روبرتو خواروز

هر حرف تردیدی است

هر حرف تردیدی است،
هر سکوت تردیدی دیگر.
بااین‌همه
پیوند‌شان به ما مجال می‌دهد
تا نفس بکشیم

هر خواب یک فرورفتگی است،
هر بیداری فرورفتگی‌یی دیگر.
بااین‌همه
پبوندشان به ما مجال می‌دهد
تا برخیزیم.

ادامه شعر

نیکانور پارا

زمزمه در خویش

من یک موجود تنهام 
اول توی غار بودم 
(اونجا چند تا نقاشی کشیدم) 
بعد یه جای بهتر جوریدم 
من یک موجود تنهام 
اول برای خوردن دنبال ماهی‌ها می‌گشتم 
دنبال پرنده‌ها 
دنبال هیزم 
(حالا چیزهای دیگه) 
دنبال هیزم تا آتیش بسازم 
هیزم، هیزم، کجا میشه هیزم جورید؟ 
من برای آتیشم هیزم جوریدم 
من یک موجود تنهام 
همون وقت‌ها از خودم پرسیدم 
“من یه موجود تنهام؟” 
دم یه کوه و 
کوه گفت 
من یه موجود تنهام. 

ادامه شعر

هالینا پوشویاتوسکا

چشمه‌ها

ای برگ 
مرا با سبزی خود در آغوش بگیر! 
من درخت برهنه ی پاییزم، 
که می لرزم. 
ای باران 
مرا سیراب کن! 
من ماسه های کویرم، 
از سرزمین‌ گرم و خشک. 
باد الک می شود 
با گذر از میان دستانم . 
گرم کن مرا 
ای تو  که خورشیدی !
من از پیش ترها ، اینجا ایستاده ام !
پنهان شده در کلمات!
چون سایه ی درختان
بر چشمه های جوشان … 

آدونیس

نه زمان رخت است نه زمین خواب

نه زمان رخت است و نه زمین خواب
درختان عشق برهنه اند

ومکانی که عشق خواهان آن بود همچنان بدون پوشش است
آیا، شب خواب های رویایی اش را بیدار نموده است؟
وهمچنان در خیابان آفتاب دوان دوان راه می پیماید.

بگمانم که این خورشیدگانی که در مدار عشق خمیازه کنان هستند
چیزی جز زخم هایی بر زمین نبوده اند.
آوازی خواهم خواند برای این مکان روشن .
باتکه های باقی مانده از عاشقانی که بر من سبقت نموده‌اند
این هستی چیزی نیست جز فضایی گشوده برای خوانندگی

یدالله رویایی

پاییز سبز

زمین فصاحت برگ چنار را
به باد خسته‌ی پاییز می‌سپرد
هوا ترنم سودایی شکفتن را
ز نبض بی‌تپش خاک می‌گرفت

غروب حرف خودش را
به گوش جنگل خاموش گفته بود
و شیروانی لال،
میان دوده‌ی افشان شب شبح می‌شد

میان درهم هذیان من دو شعله‌ی سبز
نشست.
به روی شیشه‌ تار
ملال پرده شکست
و از حقیقت اشیا بوی شک برخاست
و با حقیقت اشیا بوی او پیوست

ادامه شعر

نیکانور پارا

نامه هایی به یک خانم غریبه

نامه‌هایی به یک  خانم غریبه 
وقتی سال‌ها بگذرند، 
سال‌ها وقتی بگذرند 
و از من تا تو 
یک گودال عمیق 
فاصله باشد 
وقتی سال‌ها بگذرند 
و فقط یک مرد باشد 
که عاشقت  بوده ست 
فقط یکی که یکی لحظه 
چشم در چشم ِ لبت بوده ست 
یک مرد کم-چیز خسته 
از قدم زدن‌ها در باغ‌ها 
تو چه چیز تو چه چیز خواهی بود؟ 
آه، دخترک بوسه‌های من خواهی بود! 

محمود درویش

بارانی آرام در پاییزی دور

برای شنیدن نسخه صوتی فیلترشکن لازم است!

بارانی آرام در پاییزی دور
وَ گنجشک‌ها آبی‌اند… آبی
وَ زمین، ضیافتی.
به من مگو که من ابرِ فرودگاه‌ام
چون من هیچ نمی‌خواهم
از سرزمینی که افتاد از پنجره‌ی قطاری بیرون
جز دستمالِ‌ مادرم
وَ دلایلی برای مرگی نو.
بارانی آرام در پاییزی غریب
وَ پنجره‌ها سفیدند…سفید
وَ خورشید اناری در گرگ و میش عصر
وَ من نارنج‌بُنی متروک
پس از چه رو می‌گریزی از تن‌ام
حال که من هیچ نمی‌خواهم
از سرزمینِ خون‌واژه‌ها و بلبل
جز دستمالِ‌ مادرم
وَ دلایلی برای مرگی نو.

ادامه شعر

احمدرضا احمدی

دیگر عمر ما تکرار نمی‌شود

صبح تو بخیر
که ساعت حرکت قطار را به من غلط گفتی
که من بتوانم یک روز دیگر در کنار تو باشم
دوستان من ساعت حرکت قطار را
در شب گذشته به من گفته بودند
بر شانه‌های تو خزه و خزان روییده بود
تو توانستی با این شانه‌های مملو از خزه و خزان
سوار قطار شوی
دستان‌ات را تا صبح نزد من
به امانت نهادی
نان را گرم کردی به من دادی
دیگر در سکوت تو کنار میز صبحانه
ما طلاها و سنگ‌های فیروزه‌ی جهان را
تصاحب کردیم
سکوت تو را چون مدالی گرم و نایاب
بر سینه آویختم
هر روز در آینه به این سکوت خیره می‌شدم

ادامه شعر
« شعرهای قدیمی‌تر شعرهای جدیدتر»

کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×