اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

صفحه 29 از 189

اولا هان

زنی هستم

زنی هستم
که می‌توان دوباره به او زنگ زد
وقتی تلویزیون حوصله‌ سربُر است

زنی هستم
که می‌توان دوباره دعوتش کرد
وقتی دیگری رد کرده است

زنی هستم
که ترجیحاً فرانمی‌خواند کسی
مرا به ازدواج

ادامه شعر

نزار قبانی

وقتی عاشق می‌شوم

وقتی عاشق می‌شوم
پادشاهِ زمانم
زمین را با همه‌ی داشته‌هایش فتح می‌کنم
و خورشید را
زیر گام‌های اسبم درمی‌آورم.
وقتی عاشق می‌شوم
امپراتور فارس بنده‌ام می‌شود
و سرزمین چین
قلمرو چوگانم،
دریاها را جابجا می‌کنم
و اگر بخواهم
ستاره‌ها را می‌ایستانم!

ادامه شعر

رابرت فراست

راه ناپیموده

در جنگلی زردْفام دو راه از هم جدا می‌شدند 
و افسوس که نمی‌توانستم هر دو را بپویم؛ 
چرا که فقط یک رهگذر بودم 
ایستادم … 
و تا آن‌جا که می‌توانستم به یکی خیره شدم، 
تا جایی که در میان بوته‌ها گم شد…
پس بی‌طرفانه آن دیگری را برگزیدم.
شاید به خاطر این‌که پوشیده از علف بود
و می‌خواست پنهان بماند
اگر چه هر دو یکسان لگد‌کوب شده بودند.
و هر دو در آن صبحگاه همسان به نظر می‌رسیدند؛
پوشیده از برگ، بی ردّ پایی بر آن‌ها

ادامه شعر

سعاد الصباح

مشکل بزرگِ تو این است

مشکل بزرگِ تو این است، دوستِ من! 
که در حافظه‌ات 
افکارِ کهنه را انبار کرده‌ای 
و واژه‌های کهنه را 
و هر چه از پدرانت به ارث برده‌ای 
از گرایش‌های زورگویانه 
و عشق ِ ریاست 
تا تعدد زنان! 
مشکل بزرگِ تو این است 
که برخلافِ حرف‌های مدرنت 
مدرن نیستی 
و بر خلاف ادعایت 
معاصر نیستی 
و برخلاف سفرهای بسیارت 
خیمه‌ات را ترک نکرده‌ای.

ادامه شعر

نزار قبانی

کلمات / نزار قبانی

کلماتی که از تو می شنوم 
بَرَدَم تا به عالمی بی نام 
کلماتی نه از قبیلۀ صوت 
کلماتی نه از قبیل کلام 

بردم زین خرابه تا خوابی 
که در او هر‌ چه هست آباد است 
بردم تا به اوج بی خویشی 
همچو برگی که در کف باد است 

کلماتی ز تار‌ و پود حیات 
کلماتی که جان به تن بخشد 
خرقۀ مردی ام بگیرد و پس 
خلعت سبز زن به من بخشد 

ادامه شعر

هالینا پوشویاتوسکا

ماه مِی

مثل این است 
که بر سرشهر کلاهی است ،
آراسته،
با چند شاخه ی تازه سبز ! 
مثل این است 
که باغ بزرگ ، 
شهر را در آغوش کشیده است ! 
و در این حال و هوای شهر، 
خواهر بلند بالای من، 
مشتی از لبخندهای زیبایش را 
بر شاخه‌های
درختان شاه بلوط آویخته! 
لبخندهایی تازه‌تر ، 
سبزتر،و لطیف‌تر !

ادامه شعر

فریدون مشیری

بگذار سر به سینه‌ی من تا بگویمت

بگذار سر به سینه ی من تا که بشنوی
آهنگ اشتیاق دلی درد مند را

شاید که بیش از این نپسندی به کار عشق
آزار این رمیده ی سر در کمند را

بگذار سر به سینه ی من تا بگویمت
اندوه چیست، عشق کدامست، غم کجاست

بگذار تا بگویمت این مرغ خسته جان
عمریست در هوای تو از آشیان جداست

ادامه شعر

پابلو نرودا

تبعید / پابلو نرودا

میان کاخ‌ها با سنگ های خسته،
کوچه‌های پراگ با زیبایی‌هایش،
میان خنده‌ها و جلادان سیبری،
میان کاپری و آتش روی دریا،
میان عطر تلخ اکلیل کوهی،
عشق، عشق نهایی و اصلی
در آرامشی سخاوتمند
به زندگی‌ام بسته شد
در حالی که
بین دو دست دوست
و در سنگِ روحم
سوراخ سیاهی کنده می‌شد
و آنجا در دوردست، میهنم می‌سوخت
صدایم می‌زد، انتظارم را می‌کشید
وامی‌داشت تا زنده باشم
حفظ کنم خودم را و رنج بکشم.

ادامه شعر

سیلویا پلات

جراحت

سیلی از رنگها در یک نقطه ،
بنفش مات.
بدن بیجان ،
شسته شده و پریده رنگ،
همچون مروارید.
در حفره یک صخره،
گویی موجها با وسواس ،
تمام دریا را در آن گودال
به چرخش وامی‌دارند.
نقطه کوچکی به اندازه یک حشره،

ادامه شعر

شل سیلور استاین

لیز/liz

آه, خیلی خب، موافقم که قدبلند و خوش قیافه نیستم 
و قبول دارم موهام داره می‌ریزه 
و یه جورایی هم چاقم 
و چیزای دیگه شبیه اینا 
پس تعجب می‌کنی که چرا نشستم و نیشم بازه 

خب به خاطر اینه که “لیز” با نیکی هالتون می‌پلکید 
و همینطور مایکل تاد و وایلدینگ…شد سه تا 
با فیشرم می‌پلکید 
و همینطور برتون 
پس من مطمئنم که سراغ منم میاد 

ادامه شعر
« شعرهای قدیمی‌تر شعرهای جدیدتر»

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×