می‌خواهم از تو بنویسم
با نامت تکیه‌گاهی بسازم
برای پرچین‌های شکسته
برای درخت گیلاس یخ‌زده؛
از لبانت
که هلال ماه را شکل می‌دهند؛
از مژگانت
که به فریب، سیاه به نظر می‌رسند؛
می‌خواهم انگشتانم را
در میان گیسوانت برقصانم؛
برآمدگی گلویت را لمس نمایم
همان جایی که با نجوایی بی‌صدا
دل از لبانت فرمان نمی‌برد؛

می‌خواهم نامت را بیامیزم
با ستارگان
با خون
تا درونت باشم
نه در کنارت؛
می‌خواهم ناپدید شوم
همچون قطره‌ای باران
که در دریای شب گمشده است


می‌خواهم از تو بنویسم.
از نام تو که تکیه‌گاه حصارهای شکسته است .
از لبان تو،
که درخت گیلاس یخ زده است.
از انحنای خمیده مژگانت که دروغ‌ها را در سیاهی پنهان می‌کنند .
می‌خواهم انگشتانم را در موج موهایت فرو برم،
برآمدگی گلویت را لمس کنم،
با نجواهای دفن شده در آن ،
که دل و زبانت را به دورویی وامی‌دارد .
می‌خواهم
نام تو را ،
با ستاره‌ها،
باخون،
درآمیزم.
می‌خواهم
در درون تو بمانم،
نه در کنار تو .
محو شوم در تو،
مثل قطره‌های خیس باران در شب .