و بهار همه‌ی فصل‌های من بودی
تو بهار همه‌ی دفترچه‌هایی که
چیزی درشان ننوشتم.
بگذار پاسخ دهم
هم‌چنان که دوستانه می‌گریم.
هرچه بلور است به فصلِ پیش بسپاریم.
بگذار تا با رنگ‌های تن‌ات
دوست بدارم‌ات:
عریان شو زیر آبشارهای خورشید
حتا انگشترت را
در صدای آن‌ها پرتاب کن
که می‌خواهند به ما
چیزی را جز این که هست
بباورانند.

تو را با رنگ گل‌های به
با رنگ‌های بلوط
تو را دوست خواهم داشت.
بنفشِ تند از آن زنبق‌هاست.