چشم‌اندازی عریان
که دیری در آن خواهم زیست
چمن‌زارانی‌ گسترده دارد
که حرارت تو در آن آرام می‌گیرد.

چشمه‌هایی که پستان‌هایت
روز را در آن به درخشش وا می‌دارد
راه‌هایی که دهان‌ات از آن
به دهانی دیگر لب‌خند می‌زند.

بیشه‌هایی که پرنده‌گان‌‌اش
پلک‌های تو را می‌گشایند
زیر‌ آسمانی
که از پیشانی ِ بی‌ابر تو باز تابیده
جهانِ یگانه‌ی من
کوک شده‌ی سبُک من
به ضرب آهنگ طبیعت
گوشت ِ عریان تو پایدار خواهد ماند…