در اندوه بیکرانه دشت
برف نا پایدار همچون
دانه های شن می درخشد

آسمان تیره گون است
و هیچ پرتوی در آن نیست
آدمی گمان می برد که
زیستن و مردن مهتاب را
با چشم خود می بیند

بلوط بنان بیشه های نزدیک
در میانه بخارات آب
به کردار ابرهای گران
موج بر میدارند

آسمان تیره گون است
و هیچ پرتوی در آن نیست
آدمی گمان می برد که
زیستن و مردن مهتاب را
با چشم خود می بیند.

ای زاغچه ی  نفس بریده
وی گرگ های تن تکیده
از این بادهای استخوان سوز
باری چه به سر شده شما را؟


در اندوه بیکرانه دشت
برف نا پایدار همچون
دانه های شن می درخشد.