اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

نویسنده: ادمین (صفحه 33 از 188)

تس گالاگر

مختصر دعوتی با لحنی آرام

حتا پرندگان نیز ، یکدگر رایاری می رسانند…
بیا نزدیک تر،
نزدیک تر…
یاریم کن تا بوسه ات برچینم.

ساموئل بکت

حساب آخرت

کی می‌تواند بگوید
پیرمرد چه می‌داند
غیبت را
با ترازو وزن کردن؟
فقدان را
با خط کش اندازه گرفتن؟
عذاب جهان را
شمردن؟
تهی را با کلمات
انباشتن؟

ونسیوس د مورائس

ترحم

خدایا ترحم کن بر تراموانشینانی که در مسیر طولانی خویش در رویای خانه و ماشین اند…
اما بر آنان نیز که سوار بر ماشین اند و پشت نهادن بر شهری انباشته از در خواب روندگان سینه سپر می کنند؛
بر خانواده های کوچک حاشیه نشین ترحم کن و بخصوص با جوانانی که یک شنبه ها مست می کنند…
بیشتر اما ترحم کن بر آن دو آقای شیکی که هنگام گذر بی آنکه بدانند نظریه نام گیوتین را کشف می کنند؛
بر جوانک های نورس بسیار ترحم کن، سه صلیب، شاعر، که خط ریش و رفیقه ی کوچکش را از آن خود می داند…
اما بیشتر ترحم کن بر هیکل نمای نیرومند بی باک که دمان و پاروزنان و شنا کنان راهش را تا مرگ می گشاید؛
بی حساب ترحم کن بر خنیانگران قهوه خانه ها وچای خانه ها این چیره دستان اندوه و تنهایی خویش…
اما بر آنان نیز ترحم کن که در جستجوی آرامش اند و ناگهان ترانه ای از توسکا بر آنان خراب می شود؛

ادامه شعر

مهدی اخوان ثالث

به دیدارم بیا هر شب

به دیدارم بیا هر شب، در این تنهایی ِ تنها و تاریک ِ خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشن‌تر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی‌ها
دلم تنگ است
بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده، وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده‌ام با این پرستوها و ماهی‌ها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا ای همگناه ِ من درین برزخ
بهشتم نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا، ای همگناه، ای مهربان با من
که اینان زود می‌پوشند رو در خواب‌های بی‌گناهی‌ها
و من می‌مانم و بیداد بی‌خوابی
در این ایوان سرپوشیدهٔ متروک
شب افتاده ست و در تالاب ِ من دیری ست
که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی‌ها، پرستوها
بیا امشب که بس تاریک و تنهایم

ادامه شعر

آفاناسی فیت

مُژگان طلایی

خسته‌ام از زندگی 
و نیرنگِ آرزو‌ها 
وقتی که در جدالِ جان 
مغلوب‌شان می‌شوم 
و روز و شب 
دیدگانم را می‌بندم و 
گه‌گاه 
غریبانه 
چشم می‌گشایم. 
ظلماتِ زندگیِ هر روزه نیز 
تیره‌تر است 
چندان که در پسِ صاعقه‌ی رخشانِ پاییز 
تاریک می‌شود 
و تنها 
مُژگان طلاییِ ستارگان 
به مانند‌ه‌ی ندایی صمیمانه 
می‌درخشند. 
و آن‌قدر بی‌کرانیِ آتش‌ها زلال است 
و آن‌قدر این ورطه‌ی اثیری نزدیک است 

ادامه شعر

کارل سندبرگ

چکش

دیده ام که خدایگان دیرینه رفته‌اند،
و خدایگان تازه آمده‌اند.
روز به روز و سال به سال؛
بت‌ها فرو می‌افتند
و بر می‌خیزند…
امروز،اما
من چکش را می‌پرستم

هالینا پوشویاتوسکا

ناخن هایم کلمات را چنگ‌ می‌زند

ناخن هایم کلمات را چنگ‌ می‌زند. 
صدا می‌زنم ؛
چقدر دوستت دارم.
کوه ها ،
با خون من ،
سرخی تیره می‌شود.
رنگ علف‌های کوهی می پرد،
از رنج‌ من .
و جنگل تاریک می‌شود.
جنگل غیر قابل عبور می‌شود،
چون مرگ .

محمود درویش

نپرسیدند آن‌سوی مرگ چیست؟

نپرسیدند آن‌سوی مرگ چیست؟
گویی نقشه بهشت را بهتر از کتاب زمین می‌دانستند
سوالی دیگر ذهنشان را مشغول کرده بود
چه خواهیم کرد پیش از این مرگ؟
در کنار زندگی‌مان زندگی می‌کنیم و زنده نیستیم
گویی که زندگی ما بخشی از بیابان است
که خدایان ملک بر سرش اختلاف دارند
و ما همسایگان غبار گذشته‌هاییم
زندگی ما باری است بر دوش شب مورخ
هر جا که پنهان‌شان می‌کنیم
از غیاب سر بر می‌آورند
زندگی ما باری است بر دوش نقاش
که به نقش می‌کشم‌شان و …
به یکی از ایشان تبدیل می‌شوم و …
مه مرا در خود می‌پوشاند
زندگی ما باری است بر دوش ژنرال
چگونه از یک روح خون سرازیر می‌شود؟

ادامه شعر

اریش فرید

حرف‌ و سکوت

حرف‌های بزرگ من 
از من محافظت نخواهد کرد 
در برابر مرگ 

و حرف‌های کوچک من 
از من محافظت نخواهد کرد 
در برابر مرگ 

اصلن هیچ حرفی 
و نه سکوتِ بین حرف‌های بزرگ و کوچک 
از من محافظت خواهد کرد 
در برابر مرگ 

ادامه شعر

سیلویا پلات

آواز عاشقانه‌ی دختر دیوانه

برای شنیدن نسخه‌ی صوتی نیاز به فیلترشکن

چشم‌هایم را می‌بندم و تمام جهان مرده بر زمین می‌افتد
پلک می‌گشایم و همه چیز دوباره زاده می‌شود
(فکر می‌کنم تو را در ذهنم ساخته بودم)
ستارگان در جامه‌های سرخ و آبی والس می‌رقصند
و سیاهی مطلق به درون می‌تازد
چشمانم را می‌بندم
و تمام جهان مرده بر زمین می‌افتد
خواب دیدم مرا جادو کرده به رختخواب می‌بردی
ماه‌زده برایم ترانه می‌خواندی و دیوانه‌وار مرا می‌بوسیدی
(فکر می‌کنم تو را در ذهنم ساخته بودم)
خدا از آسمان می‌افتد، آتش جهنم رنگ می‌بازد
اسرافیل و شاگردان شیطان خروج می‌کنند
چشم‌هایم را می‌بندم و تمام جهان مرده بر زمین می‌افتد

ادامه شعر
Olderposts Newerposts

کپی رایت © 2025 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×