در میان همهی آن دیگران،
در میان این رودخانهی تندِ مواج
که هزاران زن از آن در گذرند،
در جستجوی نشانی از توام؛
با گیسوان تافته و چشمانِ پرآزرم ِ گودافتادهات،
با گامهای سبکی که آهسته آهسته در دریا سفر میکنند.
به ناگهان
میاندیشم که میتوانم ناخنهایت را دقیقتر به یاد آورم؛
ناخنهایی کشیده و ظریف؛ که انگار خواهرزادهی گیلاساند.
سپس
گیسوانات از خاطرم میگذرند؛
و میاندیشم که تصویرت را دیدهام،
به سانِ آتشی عظیم که در دریا شعلهور است.