بر روی قلب من بیا،
ای روح ستم‌گر و بی‌رحم
ای ببر محبوب، ای دیو بی‌اعتنا
می‌خواهم
انگشتان لرزان‌ام را درون یال‌های سنگی‌ات فرو برم

می‌خواهم سر دردآلودم را
در دامن عطرآگین تو بگذارم و
رطوبت عشق مرده‌ام را
چون گل پژمرده‌ای ببویم.

می‌خواهم بخوابم، می‌خواهم در خوابی
راحت چون آرامش مرگ غرق شوم.
می‌خواهم بر پیکر زیبا و صاف و
مسی‌رنگ تو بی‌آن‌که دندان فرو کنم، بوسه گستران‌ام

هق‌هق گریه‌های مرا
تنها غرقاب بستر تو می‌بلعد و معدوم می‌کند
نسیان پرقدرت درون دهان تو جای گرفته و لِتِه در بوسه‌های تو جاری‌است.

از این پس، ای لذت زندگانی من،
چون برگزیده‌ای بی‌گناه که محکوم رنج و عذاب است،
سر اطاعت بر پای سرنوشت خواهم سود،
تا شور و حرارت آن آتش اندوه‌ام را تیزتر کند.

نپانتس* و شوکران را در انتهای زیبای گلوی‌ات
که هرگز دلی را به دام نیفکنده،
خواهم مکید تا
بغض و کینه‌ام را به دست فراموشی سپارم.

ترجمه از مرتضی شمس

*نپانتس: نوعی گیاه گرمسیری و گوشت‌خوار