پرلودنخست (پیش درآمد نخست)
شامگاه زمستان فرو مینشیند
با بوی استیک در گذرگاهها
ساعت شش
ته ماندهی روزهای سوختهی دود گرفته
اینک رگباری توفان زا –
خُرده برگهای آلودهی خشک
و روزنامههای باطله را
به دور پاهایت میپیچاند
رگبار به سایهبانهای شکسته
و کلاهک دودکشها میکوبد.
در گوشهای از خیابان
درشکهای تنها –
با اسبی که سُم بر زمین میکوبد و از بینیاش بخار برمیخیزد.
و بعد چراغ ها روشن میشوند.
درباره ی شعر پرلودها:
برای پی بردن به مفهوم و معنای شعر شاعری چون (تی. اس. الیوت) – که چندان هم آسان نیست-، باید اول به زمان زندگی و شیوه ی تفکر او دقیق شد. چون الیوت گونه ای خاص از ایهام را وارد شعر می سازد که کلام شاعرانه اش به ناگاه به عامیانه اُفت می کند، یا بی مقدمه به مسائلی اشاره می دارد که ظاهراً هیچ ربطی به معنای سطحی شعر ندارد . بنابراین با دقیق شدن به این موارد شاید بتوان کلید شعرش را به دست آورد و رمز و رازش را آشکار نمود. زیرا در غیر این صورت اشعارش جملاتی از هم گسیخته و بی معنا به نظر خواهد آمد.
تولد او در سال ۱۸۸۸ میلادی بوده و زیستش در مقطع حساس و پرآشوب دو جنگ جهانی. در همان زمان است که ادبیات مدرنیسم متولد می شود.مدرنیسم به عنوان یک جنبش ادبی از اوایل قرن بیستم و همزمان با شعرهای نمادین (سمبولیک) شکل می گیرد و مؤلفه های آن بطور خلاصه عبارت است از پوچ انگاری، از هم گسیختگی، چند پاره گی ،تصویرگرایی، اعتراض به جهان صنعتی مدرن، اعتراض به غلبه ی فرهنگ شهر و شهر نشینی که این موارد را می شود در بیان شاعر و نویسنده ی مدرنیسم کاملاً مشاهده کرد. نقطه ی اوج این ادبیات در آثاری چون اولیس «جیمز جویس»، اتاق جیکوب « ویرجینیا ولف»، گاردن پارتی « کاترین مانسفلید» و سرزمین هرز «الیوت» مشهود است.
اما الیوت پیش از آنکه به این نقطه ی اوج برسد، راه خود را با اشعار آغازینش چون « پرلودها =پیش درآمدها» هموار کرده بود و شاید بتوان گفت اصلاً سرآغاز کارش همان پرلودها بود که ادامه اش را می توان در «آواز عاشقانه ی جی آلفرد پروفراک» و «سرزمین هرز » دنبال کرد و اصلاً او در انتخاب نام (پرلودها) بی هدف نبود، زیرا که می خواست این شعر مقدمه ای باشد برکارهای بعدی اش و چنین نیز شد.
نمای کلی شعر
شعر پرلودها (پیش درآمدها) که متأسفانه در بررسی کارهای الیوت کمتر مورد درنگ قرار گرفته، در یک ساختار زمانمند و در چهار بخش (چهار استانزا) سروده شده که این چهار بخش روی هم پنجاه و چهار بند (۵۴ بند) دارد که اگر چه به ظاهر از هم گسیخته می آید، اما از درون دارای یک پیوستگی نامریی و محکم است.
شعر سرگذشت یک شبانه روز زمستانی از زندگی شهری است که این بیست و چهار ساعت به جای اینکه از صبح آغاز شود، از غروب آغاز می شود و پس از یک چرخه، دوباره به غروب روز بعد برمی گردد.درونمایه ی شعر بی حاصلی زندگی کسالت بار شهری و کارگری است. زمان شعر فصل زمستان است و حتماً شاعر از این برودت زمستانی بی هدف نیست. زیرا تمثیل برزخ سرد را می توان در لایه های پنهانی شعر رؤیت کرد.
مکان شعر خیابانی است که عناصر موجود در آن عبارتند از:
اغذیه فروشی های ارزان، اتاق های اجاره ای مبله شده ی محقر، دودکش ها و کرکره های شکسته، تریشه های روزنامه های باطله و برگ های ریخته شده بر زمین که همه ی اینها نشان می دهد شعر در یک خیابان متوسط و کثیف کارگری دارد اتفاق می افتد.
بوی ماسیده ی استیک (در استانزای اول) و نیز بوی آبجوی شب مانده ( دراستانزای دوم) هم کاملاً موقعیت گذرگاه و مردم آن را مشخص می کنند.
این خیابان درحقیقت قهرمان واقعی شعر است و همان برزخی است که الیوت جهان بی عاطفه ی شهری را در آن به نمایش می گذارد. خیابانی که انسان شهری را با زرق و برق خویش برای خوردن غذا های ارزان شبانه و عشقبازی های موقت و قهوه های شتابزده ی صبحگاه به خویش فرا می خواند و میان انسان امروز و کانون گرم خانواده گی اش فاصله می اندازد.
اشاره هایی در مورد پرلود اول یا بخش اول:
پرلود اول دارای (۱۳) بند است. شیوه ی سرایش آن به شکل شعرهای نیمایی و دارای وزن و قافیه است. بطوریکه بندهای (دوم و چهارم)،(پنجم و ششم)، (هفتم و نهم و یازدهم)،(هشتم و دهم)،(دواردهم و سیزدهم)، با هم، هم قافیه هستند و فقط بند اول و بند سوم از قید قافیه گریخته اند.
زمان این بخش پایان روز است. ساعت ۶ شامگاه زمستان. زمانی که بیشترین ساعات روز گذشته و فقط یک چهارم از آن باقی است. «مارین مونتگمری» (۱) در این مورد می گوید: این اشاره ی شاعرانه می تواند تمثیلی از آخرین روزجهان (روز داوری) باشد که تاریک ترین و سردترین زمان است.
در بند اول «شامگاه» که دارای شخصیت انسانی است، دارد حل شدن در برودت و تاریکی را تجربه می کند. الیوت در این خط از «صنعت تشخیص»(۲) استفاده کرده و این صنعت شاعرانه جا به جا درشعر به کاررفته که به موقع به آنها اشاره خواهد شد.
بند اول با زیبایی خاصی آغاز می شود، اما این زیبایی رمانتیک ناگهان درخط دوم با لحن طنز آمیزو غیرشاعرانه ی (بوی استیک)- درهم می ریزد. گویی شاعربه عمد قصد می کند خواننده را ازخیال بافی های زیبا به سوی واقعیت های تلخ بکشاند.
بند چهارم ( انتهای سوخته ی روزهای دود زده یا دود گرفته) دارای استعاره ای چندجانبه و بسیار درخشان است.از یک سو تشبیه پایان یک روزبیهوده وبه خاکسترنشسته با یک سیگاربه انتها رسیده است، ازسویی دیگر کلمه ی«دود زده، دود گرفته»، هوای آلوده ی شهرهای صنعتی را مجسم می کند. (زیرا درآن زمان برای سوخت کارخانه ها از زغال سنگ استفاده می شده و طبعاً فضا بسیار آلوده و دود گرفته بوده.)، از سویی دیگرهم به سیگاری بودن کارگران برای فرار ازخستگی اشاره دارد که که بسیارمعمول بوده است.
طنین شعردراین بند بسیارغم زده به نظرمی رسد، انگارکه اندوهی درآن نهادینه شده.
در بند ۵ و ۶ الیوت خواننده اش را با یک رگبار ناگهانی و کثیف(جِرم آلود) غافلگیر می کند و به فضایی توفانی و ویرانگر می برد. علت اینکه باران زلال در اینجا به رگبار چرک بَدَل شده، وجود دود و آلودگی هایی است که کارخانه ها درهوا پراکنده اند و بدینگونه شاعر بار دیگر مکان شعر را که یک شهر صنعتی است به مخاطب یادآوری می کند.
در فضای مضطرب این دو بند شاعر شخصیتی را با استفاده از ضمیر دوم شخص به خواننده معرفی می کند و شعر حال و هوای دیگری به خود می گیرد. شخصی که برگ های خشک و تریشه های روزنامه ها به پاهایش می پیچند. علت روزنامه های پیچنده ی کف خیابان این است که در آن زمان زنان فقیر برای پیچیدن موی خود به جای بیگودی از روزنامه های باطله استفاده می کردند و بعد از استفاده آنها را که به صورت رشته های پیچنده ای بود از مو باز می کردند و به دور می ریختند. چون خیابانی که شعر دارد در آن اتفاق می افتد، یک خیابان کارگری است و چندان هم مرتب و تمیز نیست و در ضمن زنان روسپی ارزان قیمت در طبقات بالای آن زندگی می کنند، این روزنامه های باطله ی کف خیابان به آنها ارتباط دارد که از پنجره ها به پایین ریخته اند. (در بخش دیگری هم از شعر هم به سکونت زنان روسپی در این خیابان و هم به روزنامه های پیچیده شده به موی آنان اشاره می شود.)
اما هنر الیوت علاوه بر عنوان کردن این موضوع و اشاره به آلودگی خیابان بیشتر اشاره به عادت بیهوده ی مردم معمولی به خواندن روزنامه های خالی از مطلب عصر است که آن را اعتیادی دست و پاگیر و پیچنده برای انسان شهری امروز می داند که به آنها اطمینانی کاذب می دهد.( این موضوع هم در استانزای ۴ هم به صورتی دیگر عنوان شده است.)
در اینجا بند هشتم بایک علامت مکث کامل تمام می شود تا به شعر فرصت تنفس کوتاهی داده باشد و سپس در بند نُه و ده خیابان با کوبش وحشیانه ی رگبار، مورد حمله و ویرانی قرار می گیرد. بیشترین عنصری که در این حمله آسیب می خورد، دودکش ساختمان ها و (کِرکِره) اتاق هاست. باید توجه داشت که در آن زمان سایه بان ها یا (کِرکِره ها) بیرون پنجره بودند، نه درداخل اتاق وازاین روست که رگبار می تواند آنها را بشکند.
در بند یازده و دوازده اسب تنها موجود زنده ای است که تنهایی و خلاء خیابان را به نمایش می گذارد. اما فقط می توانددر مقابل اینهمه تهاجم و تنهایی سُم بر زمین بکوبد.
و آنگاه آخرین بند (بند سیزدهم) با فاصله ای از بندهای دیگر به صحنه می آید. فاصله نشان می دهد که باید بند مهمی باشد چون فضای بیشتری را می طلبد و درحقیقت هم قید زمان (و بعد) شعر را در لحظه ی دیگری قرار می دهد، اما هم قافیگی اش با بندهای بالا او را دوبآره درگیر و متصل می کند و بدین ترتیب با اینکه (نور) وارد این فضای خاموش و خالی و تاریک شده ، باز هم تاریکی بر خیابان مسلط است.
ترجمه از پیرایه یغمایی
۱- مارین مونتگمری شاعر و نویسنده ی آمریکایی ) Marion Montgomery)
۲- در هنر شاعری، هنگامی که شاعر اشیاء و مظاهر طبیعت را به صورت انسانی در نظر میگیرد و صفت و احساس انسانی به آنها نسبت میدهد، اصطلاحاً صنعت تشخیص به کار برده است. مثلاً وقتی گفته می شود« مصیبت او را از پا در آورد.» مصیبت به منزله ی انسانی فرض شده که کسی را مغلوب خود کرده است. واژه نامه هنر شاعری، میمنت میر صادقی، ص ۷۰
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.