اِکولالیا - آرشیو شعر جهان

لیست شاعران

مشاهده لیست شاعران

نادر ابراهیمی

زندگی

باز، روزی نو در راه است
و تو باید که مُسلّح باشی— با عشق، اندیشه، ایمان، شادی …
چاره‌ای نیست عزیز من!
سهم ما از میلیارد‌ها سالْ حیات و حرکت
ذرّه‌ی بسیار ناچیزی‌ست.
این سهم را، چه کسی به تو حق داد
که با خستگی و پیریِ روح
با بلاتکلیفی، با کسالت، دودِلی
به تباهی بکشی؟
باورکُن!
زندگی را، پُر باید کرد
امّا، نه با باطل و بیهوده
نه با دلقکی و مسخرگی
نه با هر چیزِ کِدِر
و کثیف

و نه با هر چیزی که انسانِ شریف
از آن، شرمش می‌آید.
زندگی را، پُرِ پُر بیاد کرد: لبریز، و دائماً سرریزکنان:
پُر و خالی.
باور کُن!
از هر حفره که در گوشه‌کنارِ زندگی‌مان
پدید آید
رنگِ دلمُردگی و پوچی می‌ریزد—زشت.
بر جمیعِ حرکاتِ من و تو
بر راه رفتن
نگاه کردن
بحث، منطق
و حتّی خندیدن‌مان.

از کتاب یک عاشقانه‌ی آرام

	

به اشتراک بگذارید :

دسته بندی ها نادر ابراهیمی

حضرت هیچ! » « خویشاوند ِ مرگ

دیدگاهتان را بنویسید

1 نظرات

  1. این شعر نیست.
    این فقط یک نوشته ی ادبی است
    فکر نمی کنم زنده یاد نادر ابراهیمی هم این نوشته را شعر دانسته باشد

کپی رایت © 2024 اِکولالیا – آرشیو شعر جهان

طراحی توسط Anders Norenبالا ↑

×