برای فراموش کردن تو
شاید
ورق بازی کردم
شاید لبی تر نمودم و
گلوی خسته از آه جانسوزم را
با شراب التیام بخشیدم
و یا شاید
تمام کوچههای شهر را
به یاد تو قدم زدم
وجب به وجب
قدم به قدم
اما بگو
چگونه فرو بنشانم
این جهنمی را که
در درونام زبانه میکشد
چاره چیست؟
انگار وقت آن رسیده است که
با استخوانهایام
نیلبک بنوازم.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.