در خانهی جان جمعند شهوتها
زنان زیبا در جامههای ابریشمین و
یاقوتهای کبود که لای موهاشان برقِ تاریکی دارد
همهجای خانه تحت فرمانشان است: از رواق بیرونی تا مخفیترین اندرونی؛
وقتی شب میرسد و عنان از کف میگیرد و خون به غلیان میافتد،
در سرسرا جمع میشوند پرغوغا
و آنجا وحشی و دیوانه
سینه عریان و چهره گلگون و پریشان عیش و نوش میکنند
بیرونِ خانه جمیعِ فضایل ایستادهاند با چهرههای مات وجامههای کهنهی ناکوک،
روزها را پریشفته از هیاهوی پشتِ دیوار شب میکنند،
سکوت محزونشان را میآشوبد
بلند میشوند و میروند پشت پنجرهها
پیشانی میچسبانند به شیشهها
و تالارِ تبدار را تماشا میکنند
نورها و گلها و جواهرات درخشان و
رقصان را.
اکولالیا | #کنستانتین_کاوافی
ترجمه از #فرزانه_دوستی
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.