به یادم هست ، روزی مصرّانه ، به تو میگفتم:
” ما هرگز خسته نخواهیم شد…هرگز ”
اما مدتی است ، پی فرصتی میگردم شیرینم ،
تا به تو بگویم ، ما نیز ،
خسته میشویم … و خسته شدن ، حق ماست ؛
این که خسته میشویم و از نفَس میافتیم و در زانوهایمان،
دردی حس میکنیم ، مسألهای نیست
مسأله این است که بتوانیم زیر درختی ، کنار جوی آبی ،
روی تخته سنگی ، در کنار هم بنشینیم ،
و خستگی از تن و روح، بتکانیم
خسته نشدن ، خلافِ طبیعت است
همچنان که، خسته ماندن
دیگر نمیگویم که ما تا زندهایم ، خسته نخواهیم شد
بلکه میگویم: ما هرگز ، خسته نخواهیم ماند.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.