در لابلای شب میلرزد،
دریای ژرف، گنگ و قیرگون
که نا گاه ماه در میانهاش میدرخشد.
ماه از ژرفای دریا گلهای رنگ پریده،
بلند و شکننده را که روی آب میآیند،
میشکفند و نقش خود را درروشنایی نا بسودنیاش
به تماشا مینشینند بسوی خود میکشد.
با شکوفایی اسرار آمیز
مانند یک حس فناپذیر
سپید مشعلهای بلند و کم فروغ خود را
در دریا و در مهتاب میگذارند.
گویی که در فراسوی زندگی
و در عین حال در کنار من
موجودی غریب، نا پیدا در روشنی
مرا میپاید.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.