ته چشمانش از آن نورهایی دارد که یا کور میکند و یا عاشق
ژستها و عطری دارد که یا دیوانه میکند و یا اسیر
و در اعماق قلبش برای من روشن است، که او از جای دیگری است
از این رفتارهایی دارد که چیزی نمیگوید
و پس از خاطرات حرف میزند
این روشی که راه میرود
هنگامی که میخواهد پیش قصاب برود
وقتی که تا حد فهم من خود را بالا میآورد
برای من روشن است، که او از جای دیگری است
و من اسیر او شدهام اسیر این خنده، این چهره
و به او میگویم من را با خود ببر
و من آمادهی رفتن به همه جا هستم
به سمت مکانهای دیگر، سواحل دیگر
اما او رد میشود و جواب نمیدهد
برای او کلمات بی ارزش هستند
برای من روشن است، که او از جای دیگری است
از آن دستهای ظریف بلند دارد
که میتواند روح یک “ورنر” را نفرین کند[ به داستان کشیش اشاره دارد]
این اندام ونیزی هنگامی که از نردهها خم میشود
این ژست را میشناسم
برای من روشن است، که او از جای دیگری است
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.