همه میگویند ،
عشق اول بهترین است !
افسانهای و خیال انگیز،
برای من ، اما ، این گونه نبود !
بین ما حس مبهمی بود و شاید هم نبود !
جرقهای که روشن و خاموش شد.
حتی ، دستهایم نلرزید !
وقتی ریسمان یادداشتهای کوچک ،
یا روبان یک دسته از نامه را گشودم!
تنها ملاقات ما
بعد از این همه سال
گفتگویی سرد
درکنار یک میز و دو صندلی بود !
عشقهای دیگر هنوز درون من ، عمیق نفس میکشند.
اما این عشق حتی نفس کوتاهی برای آه هم نیست !
اما هنوز ، در من جاری است،
ومی تواند کاری را انجام دهد که هیچ عشقی هرگز قادر به انجام آن نیست: فراموش نشده،
نه حتی در خواب !
که میتواند مرا به مرگ عادت دهد !
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.