چشمانی که یکدیگر را در گوشه ی بازاری تلاقی میکنند
این چشمان درشت غریب چه رویایی به سر دارند
آه پاریس به خود میلرزد پس از بارانی که در آن بارید
پاریس پس از باران نیز دلانگیز است
در آبِ جویها دستههای گل راه افتادهاند
و برگهای رنگینشان پرپر می شوند
همیشه شوسهدانتن* را پیش چشم خواهم داشت
و پیادهروهای پارم* را زیر پاهای روسپیان
مردمان بیتفاوت، شامگاه و خودروها
توری سایهها و ماجراها
سه قدم به سوی ترنیته* بر میداشتیم
و پس از شک و تردید، یکدیگر را ترک میکردیم
درهیاهوی ایستگاه سن لازار*
چرا این چشمها از سر اتفاق میگریند
آه پاریس، پاریس، تو سرود نمیخوانی
بل سر را میگردانی و پاها را میکشانی
اینک وقت روشن کردن گاز است و بیاحتیاطیها
باغچههای وسط میدانها مکانهایی است برای درد دل
اینکوقت روشن کردن گاز است
چرا تو این کار ار نمیکنی
و چرا پاریس خاموشی گرفت است
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.